اولین واکسن آروشا جون
دختر گلم امروز اولین واکسنتو زدیم . اشک من و بابایی داشت در میومد.موقع واکسن زدن با لبخند از خواب بیدار شدی وقتی واکسن زدی گریه کردی،وقتی هم اومدیم خونه تا شب بیقراری میکردی.ما مدام دمای بدنت رو چک میکردیم که یه موقعی تب نکنی ،مامانبزرگ و بابابزرگ و خاله اومدن دیدنت عزیزم .مامان طاقت گریه شما رو نداره هر بار گریه میکردی و بیحال بودی مامانی هم گریه میکرد.
دوستت دارم ،عشق مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی