دختر گلم امروز اولین واکسنتو زدیم . اشک من و بابایی داشت در میومد . موقع واکسن زدن با لبخند از خواب بیدار شدی وقتی واکسن زدی گریه کردی ،وقتی هم اومدیم خونه تا شب بیقراری میکردی.ما مدام دمای بدنت رو چک میکردیم که یه موقعی تب نکنی ،مامانبزرگ و بابابزرگ و خاله اومدن دیدنت عزیزم .مامان طاقت گریه شما رو نداره هر بار گریه میکردی و بیحال بودی مامانی هم گریه میکرد . دوستت دارم ،عشق مامان. ...
منو بابایی اولین سفرمون رو با آروشا کوچولو رفتیم شمال. یک هفته شمال بودیم،دخترم خیلی خوب بود .اصلا مامانی و بابایی رو اذیت نکرد. اینم عکس دخترم کنار دریا ،چون هوا سرد بود من و آروشا تو ماشین عکس گرفتیم. اینم رها جون و صدرا جون دختر عمه و پسر عمه ی آروشا جون اینم امیرحسین کوچولو پسر خاله ی مامان آروشا که با مامان و باباش مهمون ما بودن. ...
خداوند بخشنده مهربان را شاکریم که لطف و محبت بی دریغش را شامل حال ما کرد و هدیه آسمانی و دوست داشتنی اش را به ما بخشید تا زینت بخش زندگیمان شود. به امید اینکه امانتدارانی باشیم لایق بخشایش و محبت درگاهش. ...
دختر گلم از وقتی پاتو گذاشتی تو کلبه ی عشق ما نور و روشنایی رو همراه خودت آوردی. تنها دغدغه ی من و بابایی اینه که فرشته ی کوچولومون همیشه شاد و سالم و سرحال باشه.الهی آمین. ...
فرشته ی کوچولوی ما آروشا خانم ساعت 8:31 روز 16 آذر 1393،توسط خانم دکتر حجتی، تو بیمارستان عرفان، به دنیا اومد.شیرین ترین لحظه ی عمرم زمانی بود که دخترمو دیدم و یکی از نایاب ترین خاطرات زندگیم رقم خورد. دختر گلم،نفسم،خوش اومدی . ...